دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند
همه بر وضعیت قافله می خندیدند
اسرا ، آه در اینجا چقدر آشفتند
خارجی ، بس که به اولاد پیمبر گفتند
وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند
چوب طعنه به لبِ زاده ی زهرا زده اند
خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد
سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد
telegram.me/madhe14
روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است
کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است
آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش
اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش
سر بازار دل عمه بجوش آمده بود
چقدر دور حرم برده فروش آمده بود
سر بازار شرر بر دل ایوب زدند
چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند
همه جا در سر بازار چنین پخش شده
خاک پای پسر سعد شفابخش شده
نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد
قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد
telegram.me/madhe14
این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند
در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند
از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند
همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند
قافله مستحق این همه آزار نبود
که عبورش بدهند از گذر اهل یهود
telegram.me/madhe14
همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر
دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر
به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید
جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید
مدح عشق
telegram.me/madhe14