درد دل حضرت زینب س با برادر مصائب شام

💠 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.

@madhe14

پیرهن رفت ، ولی چادر من هست هنوز 

تو سرت رفت به نیزه ، سر من هست هنور

لشکرت رفت ز دستت ، تو ولی غصه نخور

چند تا دخترکِ لشکر من هست هنور

هر چه فریاد زدی ، هیچ کسی گوش نکرد

و صدای تو در این حنجر من هست هنوز

@madhe14

من نبینم که تو فریاد غریبی بزنی 

با خودت زمزمه کن ، خواهر من هست هنوز

گرگها زوزه کشان خون تنت را خوردند

خون تو در رگِ این پیکر من هست هنور

خواهرت رفت اسیری ، تو ولی غم نخوری !!

گر چه بردند ، ولی معجر من هست هنوز

حنجرت خشک شده ، اشک ببارم رویش 

چند تا قطره به چشم تر من هست هنور

گر چه در لحظه ی آخر رخ تو بوسیدم

رگ تو ، بوسه گه آخر من هست هنوز

@madhe14

یک زنی گوشه ی گودال ، زبان میگیرد 

در کنار بدنت مادر من هست هنور

ماندنم دست خودم نیست ، مرا می بَرَنَم

گر چه بر خاک ، گل پرپر من هست هنوز 

مضطر واقعی کرب و بلا من هستم

جلوه ی تو به دل مضطر من هست هنوز

تا که لب باز کنم ، خون بشود قلب فلک 

سوز ، در ناله ی نوحه گر من هست هنوز 

گر چه عریان شده ای ، گر چه به غارت رفتی 

پیرهن رفت ، ولی چادر من هست هنوز

رضا قاسمی